معنی زمانی طولانی

حل جدول

لغت نامه دهخدا

زمانی

زمانی. [زَ] (ص نسبی) منسوب به زمان. آنچه به زمان منسوب میشود. درشاهد زیر منسوب به زمان بمعنی وقت است:
دیدن آن پرده مکانی نبود
رفتن آن راه زمانی نبود.
نظامی.
- ساعت زمانی. رجوع به ساعت زمانی و زمان شود.

زمانی. [زِم ْ ما] (اِخ) محمدبن یحیی بن فیاض و اسماعیل بن عباد از محدثانند و عبداﷲبن سعید تابعی است. (از منتهی الارب).

زمانی. [زَ] (اِخ) دهی از دهستان مرکزی بخش قاین است که در شهرستان بیرجند واقع است و 391 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


طولانی

طولانی. (از ع، ص نسبی) دیر. || دراز. بسیار دراز. طویل. بطول. کثیرالطول:
قلم به ختم سخن لب گزید یعنی بس
که دلنشین نبود گفتگوی طولانی.
درویش واله هروی.

فرهنگ عمید

طولانی

دراز: با چنین کوتهی عمر بیان نتوان کرد / قصهٴ طول امل را که سخن طولانی ا‌ست (سلیم: لغت‌نامه: طول ‌امل)،

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

زمانی

(صفت) منسوب به زمان، یکی از انواع چینی در عهد صفویه و آن نازک و خوشچهره و از حیث ضخامت متوسط بود. (از جنگ مورخ 1085 متعلق به دکتر شاپور بختیار یغما‎ 12: 15 ص. 559)


طولانی

‎ دیر، دراز دور و دراز رخته (صفت) دراز طویل، دیر. ممتد، دراز


معیت زمانی

همپایی زمانی زبانزد کرویز

فرهنگ معین

طولانی

دراز، طویل، دیر. [خوانش: [ع - فا.] (ص نسب.)]

فارسی به ایتالیایی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

معادل ابجد

زمانی طولانی

214

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری